اخلاق کانتی, اخلاق فوکویی

 

فرهاد قربان زاده

 

جزيره اي را تصور كنيد كه تعدادي از افراد بنا به حكم تقدير به اجبار زندگي در آن سر تسليم فرود آورده و همانند مسافران پرواز Oceanic در سريال جنجالي LOST  سر از آن جزيره در آورده اند. بي ترديد زندگي در اين جزيره فشارهاي رواني زياد را بر افراد تحميل مي كند. فرض كنيد در سايه هراس فراگير و وحشت همه گستر و نا به ساماني هاي فردي و جمعي حاكم بر فضاي كلي و به تبع اين فشارها يكي از ساكنين جزيره در اثر مشاجرات لفظي و بدني فرد ديگري را به قتل برساند. در همان روز وجدان جمعي جزيره حكم به قصاص قاتل مي دهد اما بر حسب اتفاق نگاه منجي گرايانه كارگردان سريال به سمتي مي رود كه از دل نااميدي مطلق كشتي نجاتي را فرستاده و ساكنين جزيره را نجات مي دهد. سوال عمده اين است كه آيا هنوز هم بايد قاتل را قصاص كرد يا نه؟ پاسخ كانت به اين سوال مشخص است. كانت خواهد گفت بايد او را قصاص كنيد چرا كه اخلاق وابسته به زمان و مكان نيست. اخلاقي كه كانت از آن صحبت مي كند اخلاق جهانشمول (Universal) است. اين كليت (Totality) موجبات اضمحلال Subjectivity  را فراهم مي آورد و انقياد سوژه تحت تصلب Structure  را باعث مي شود. عقل در معناي كانتي آن عقل محض است. بنا به حكم اين عقل محض حقيقت صبغه اي فرامكاني و فرازماني دارد. از این منظر برای شناخت حقیقت نیاز به داشتن رویکردی جامعه شناختی نسبت به شرایط فرهنگی- اجتماعی احساس نمی شود. اخلاق کانتی عینیت مند Objective)) است. اصول و قوانین اخلاقی در ذهن سوژه کانتی از توجیهات عقلی و منطقی برخوردار است تا جائی که گوئی خود واضع این قوانین است. بیایید مسئله جزیره را برای سارتر نیز مطرح کنیم. سارتر در مواجهه با این مساله چه پاسخی به ما خواهد داد؟ سارتری که بعد از جنگ جهانی نماینده مکتب فکری اگزیستانیسالیسم در فرانسه بود. وقتی در مورد سارتر سخن می گوییم، برخی از اصطلاحات – که نه تنها بی ارتباط با بن مایه اندیشه سارتر نیستند، بلکه اساس آن را تشکیل می دهند – از پرده ذهنمان عبور می کند: «تعهد ادبی»، «رسالت روشنفکری»، «ارزش های جاودانه»، «تکلم در مقام ارباب حقیقت و عدالت» و ... .

سارتر نگاه مطلق نگر خود را تا آنجا تسری می دهد که می گوید: « مارکسیسم یگانه فلسفه عصر ماست که ما را ازآن گریزی نیست. » یا در جایی دیگر اشاره می کند: « در هر وضعیتی و در هر جایی، همواره این خود انسان است که آزادانه می تواند خیانتکار بودن یا وفا دار بود ن را برگزیند.» پاسخ سارتر نیز به مساله ما پیرامون جزیره کمابیش مشخص است. منطق جدلی سارتر حکم می کند که همواره پاسخی واحد و در عین حال جهانشمولی را به مساله ای مشخص اطلاق نماید. طبق اخلاق سارتری هر که با ما نیست بر ماست. اما ارائه پاسخ های واحد و متصلب به مساله های مشخص در نظرگاه فوکو چیزی جز اخلاق آئین نامه ای و پیروی صرف از مجموعه ای از قوانین نیست. این فرزند سرکش ساختارگرایی با نگاهی تردید آمیز به کلیت این گزاره های مطلق می نگرد چرا که حقیقت در نزد وی برساختی اجتماعی است که در سایه مناسبات قدرت و معرفت تولید و باز تولید می شود. رژیم قدرت در هر عصری با استفاده از ابزار گفتمانی خود، صورتبندی های دانایی را می آفریند و حقیقت را شکل می دهد. حقیقت مفهومی است کاملا این-جهانی که به مدد مبادلات قهر آمیز و شکل های گوناگون سلطه و اجبار ایجاد می شود. از این منظر نظام قدرت خود را به شکل حقیقت، علم وحتی رهایی می نمایاند، اما سلطه پنهانی در زیر نقاب خدعه آمیز آن حکمرانی می کند. این قدرت بر خلاف قدرت کلاسیک، قدرتی قاهر و مطلق نیست  بلکه در سطح خرد و در همه جنبه های حیات اجتماعی تسری یافته است. قدرت در برداشت سنتی آن به نظام های کیهانی وابسته بود و نظم اجتماعی نه برساخته روابط بین الاذهانی، که زاده نیروهای ماورایی بود. چنین باوری از نظم تعریف متفاوتی از جرم را نیز به همراه داشت. در این وضعیت بر هم زدن نظم نه در حکم یک نافرمانی و تخلف فردی بلکه به مثابه تخطی از دستگاه نیروهای ماورایی تلقی می شد و مجازات آن نیز صبغه ای جبران گر برای ترمیم این نظم ازلی- ابدی داشت. این مجازات ها نیز در ملا عام اعمال می شدند. مثال درسنامه ای چنین مجازات هایی را می توان در چند سطر آغازین کتاب ارزشمند فوکو « مراقبت و تنبیه » مشاهد.ه کرد. اما با شروع  اندیشه های اومانیستی و اصلاح طلبانه این جنبه های قهر آمیز در چارچوبی انسانی تر اعمال شد. البته فوکو کانون اصلی انتقاد های خود را به شکل گیری چنین بینشی مترکز می کند.

در برداشت مارکسیستی افرادی چون روشه و کیرشهایمر اساس این تجدید نظر طلبی نگاه متفاوت و ابزاری به بدن افراد بود. در این برداشت قدرت به جای اعمال اعمال مجازات های وحشیانه به بدن انسان جهت عبرت آموزی به دیگران، بر آن شد تا از این بدن ها به مثابه نیروهای تولیدی استفاده کرده و با انقیاد روح این سوژه ها، آنها را تحت کنترل در آورده و مکانیسم های اطاعت را برای آنها درونی کند. فوکو با الهام از زندان سراسر بین جرمی بنتام طرح نظارت « همه جا مشهود » را اساس کار خرده فیزیک قدرت  (micro-physics of power) می داند. خرده فیزیک قدرت اصلی ترین هدف خود را بهنجار سازی(Normlization) افراد می داند. از آنجا که اعمال چنین قدرتی با استفاده از علوم انسانی جدید انجام می پذیرد دیگر نمی توان از« حقیقت واحد » یا « تنها راه حل» یا « معرفت ناب » سخن گفت. اختلاف نظراصلی فوکو با کانت دقیقا از همین جا ناشی می شود. کانت با برداشتی صرفا فلسفی از خرد ناب آن را به اسطوره بدل می کند. اما نگاه جامعه شناختی فوکو ( هر چند فوکو خود را جامعه شناس نمی دانست) بر خرد غیر محض توجه می کند. علوم انساني جديد از طريق نهادهايي اشاعه مي يابند كه زير نظر نظام قدرت اداره مي شوند. بنابراين حال كه دانستيم قدر ت معرفت را مي سازد به راحتي مي توانيم امكان نيل به حقيقت و معرفت مطلق يا به بيان ساد ه تر خرد ناب را توهم بدانيم. مسئله اعجاب انگيز اين است كه علوم انساني جديد اثرات بهنجار كننده ديسيپلين هاي بدني را به اعماق هستي فرد تسري مي دهند. سوژه مدرن برساخته مناسبات قدرت است. نيروي همه جا مشهود قدرت در جامعه  مدرن از مجراي نهاد هاي تحت سلطه خود از قبيل زندان, مدرسه, بيمارستان, تيمارستان, سر بازخانه و غيره با كمك گرفتن از علوم انساني جديد از قبيل روانشناسي و روانكاوي سازو كارهاي  دروني كردن اطاعت را بر بدن سوژه مدرن اعمال مي كنند و آنها را به ابژه هايي مطيع و فرمانبردار تبديل مي كنند. تا اينجا به طور كاملا مختصر نقد فوكو بر اخلاق آيين نامه اي و اخلاق مسيحي را مشاهده نموديم. آنجا كه فوكو مفهوم اخلاق جهانشمول را به واسطه نقد قدرت حقيقت و معرفت به چالش مي كشاند زمينه را براي بروز اخلاقي  ناجهانشمول, موضعي و محلي فراهم مي آورد. اخلاق جهانشمول روشنفكري جهانشمول و عام را مي طلبد. از روشنفكر عام انتظار مي رود كه در حكم پيامبري براي عصر مدرن رسالت تاريخي خود در نشان دادن ارزش هاي جاودانه موجود در وضعيت هاي سياسي و اجتماعي را به تصوير كشيده و راه حل هاي مشخصي را براي نجات بشريت ارائه نمايد. در مقابل روشنفكري كه فوكو در مورد آن توضيح مي دهد ‹‹ روشنفكري خاص ››  است. قبل از پرداختن به بحث اخلاق محلي بايستي به فاصله ميان فوكوي متقدم و متاخر اشاره كرد. فوكوي متقدم آنقدر ساختارگراست كه قائل به تفكيك ميان قدرت و سلطه نمي شود يا امكان مقاومت براي سوژه را به رسميت نمي شناسد. اما فوكوي متقدم ( تقريبا بعد از دهه 70) با نگاهي پسا ساختارگرايانه در مفهوم قدرت باز انديشي مي كند. از نظر فوكوي متقدم قدرت در وضعيتي دوگانه هم امكان ها و هم محدوديت هايي را براي سوژه فراهم مي كند. در واقع فوكوي پسا ساختارگرا علاوه براينكه همه روابط را از نوع كنش هاي استراتژيك مي بيند افراد را بازيگران يك ‹‹ بازي استراتژيك ›› نيزمي داند. فوكو مي گويد هر چقدر بازي استراتژيك باز تر باشد امكان سلطه كمتر مي شود. فوكو در ادامه براي مقاومت نيز قائل به شانيت مي شود. مقصود از اين اشاره مختصر به آراي فوكوي متاخر ارائه تصويري دقيق تر از اخلاق خاص بود. نظر به اينكه مقاومت وجهه اي محلي دارد بايستي از اخلاق محلي صحبت كرد. در اين وضعيت حقيقت و آگاهي نيز محلي است. اخلاق محلي كاري به روشنفكر جهانشمول ندارد. در اينجاست كه وارد حيطه اي به اسم ‹‹ روشنفكري خاص›› مي شويم كه در بر گيرنده افرادي چون معلم مهندس پزشك مشاور فني و ... است. هر يك از اين افراد در جايگاه خود- خواه در خدمت دولت باشند يا بر عليه آن- داراي قدرت هايي هستند كه به واسطه آنها مي توانند مفيد يا مضر باشند. هر كدام از اين افراد در سطح خرد و محلي كنش گران عرصه اجتماعي اند. رابطه اين افراد نه در مقابل يك معيار كلي و آيين نامه اي بلكه در ارتباط با فرديت خودشان تعيين مي شود. هر كدام از اين افراد مي توانند ‹‹ زندگي خود را همچون يك اثر هنري تبديل كنند. ››

فوكو ميان مجادله( بناي انديشه مدرن) و پرسماني سازی (Problematization) تمايز قائل مي شود. در مجادله يك چارچوب عقيدتي كلي در مقام تنها بنيان پذيرفته شده براي مباحثه پاسخگوي تمام مساله هاست. هر كسي كه اين چارچوب مطرح شده را نپذيرد بايد با او به دشمني برخاست و بر انديشه اش خط بطلان كشيد. در مقابل اين مجادله‚ پرسماني سازی قرار دارد كه فوكو اخلاق زيبايي شناسانه را با اين ابزار مفهومي عنوان مي كند. پرسماني سازی نوعي اسطوره زدايي از حقيقت و اخلاق عام است.  نقطه شروع اين اخلاق نه چارچوب هاي آيين نامه اي بلكه تجربه زيسته تك تك افراد است. اخلاق خاص و محلي عاري از هر نوع پيش داوري چارچوب هاي عقيدتي كلي را جزئي از تلاش پيگير براي رسيدن به راه حل ها مي داند و امكان هاي پر شماري را براي مواجهه با مساله ها فراروي ما قرار مي دهد.